معنی فرج الله

حل جدول

فرج الله

ابن محمد بن درویش الحویزی مورخ ادیب امامی نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است .

نام های ایرانی

فرج الله

پسرانه، گشایشی از جانب خداوند

فرهنگ فارسی آزاد

فرج الله (حکیم)

فَرَجُ اللّه (حکیم)، جناب «حکیم فرج الله» از خانواده عُلمای یهودی در کاشان بودند که مشخصاً به موهبت ایمان فائز و به تبلیغ امرالله قائم شدند بطوریکه بر اثر اقدام ایشان عده ای به شرف ایمان مشرف گشتند و البته خود ایشان در این سبیل مصائب و بلایا تحمل فرمودند

لغت نامه دهخدا

فرج

فرج. [ف َ] (اِخ) شهرستانی است به موصل. (منتهی الارب).

فرج. [ف َ رِ] (ع ص) پیوسته گشاده عورت. (منتهی الارب). مردی که پیوسته عورتش گشاده باشد. (از لسان العرب).

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن قاسم غرناطی، مشهور به ابن لب و مکنی به ابی سعید. رجوع به ابن لب شود.

فرج. [ف َ] (اِ) بر وزن و معنی ارج که قدر و قیمت و مرتبه و حد باشد. (برهان). ورج. (حاشیه ٔ برهان چ معین).

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن سلام. از روات حدیث بود. و او را کتابی بوده است. رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 300 و 313 شود.

فرج. [ف َ] (ع اِ) در لغت پیش آدمی را نامند و نزد فقهاء اعم از پیش و پس آدمی باشد و بیرجندی گفته که مراد به فرج در آداب غسل، پیش و پس زن و مرد است هرچند در لغت اختصاص به پیش یافته است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). اندام شرم جای. (منتهی الارب). عورت انسان و بر پیش و پس اطلاق میشود. ج، فروج. (از اقرب الموارد): و مریم ابنه عمران التی أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا. (قرآن 12/66).
شاه خود این صالح است آزاد اوست
نی اسیر حرص فرج است و گلوست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 4 بیت 3122).
عشقشان و حرصشان در فرج و زر
دم به دم چون نسل سگ بین بیشتر.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 بیت 1232).
شکم صوفیی را زبون کرد و فرج
دو دینار بر هردوان کرد خرج.
سعدی (بوستان چ یوسفی بیت 2770).
بطن و فرج توأمند، یعنی دو فرزندِیک شکمند، مادام که این یکی بر جای است آن دگر بر پای است. (گلستان چ یوسفی ص 165).
- فرج کفتار، گویند هرکه فرج کفتار با خود دارد، دلهای مردم به محبتش مائل شود. (آنندراج).
|| جای ترسناک. (منتهی الارب). موضع ترس. (از اقرب الموارد). || سرحد ملک کفار. (منتهی الارب). سرحد چنانکه گویند: «فلان یُسَدﱡ به الفرج »؛ یعنی مرز به او حمایت میشود. (از اقرب الموارد). || مابین هر دو پای اسب. (منتهی الارب). میان دو پای ستور. (از اقرب الموارد). || (مص) گشودن اندوه کسی و دور کردن آن. || گشادن مابین دو چیز را. || گشودن در. || جای باز کردن برای کسی در مجلس و ایستادن جای. || گشودن دهان به هنگام مرگ. (از اقرب الموارد).

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲ وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود.

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن یزید، مکنی به ابوشیبه. رجوع به ابوشیبه شود.

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن غزلون بن عسال الیحصبی الطلیطلی. از شیوخ خود روایت کرده است و فرزندش ابومحمد عبداﷲبن فرج واعظ از وی حدیث کرده. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود.

فرج. [ف َ رَ] (اِخ) ابن ابی الحکم بن عبدالرحمان بن عبدالرحیم الیحصبی، مکنی به ابی الحسن. از علمای کم نظیر بود. وی روز دهم ذی الحجه ٔ 448 هَ.ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21).

تعبیر خواب

فرج

اگر بیند که از فرج او آتشی بیرون آمد، دلیل است که فرزند او جهانگیر شود. اگر بیند که شخصی فرج او را دید، دلیل است که از آن کس منفعت بیند. اگر بیند که فرج او موی بر آمده بود، دلیل که به سبب فرزندان اندوهگین شوند. اگر بیند که فرجش آماسیده بود. دلیل که مال یابد. اگر به جای فرج قضیب بود و آبستن بود، دلیل که پسری آورد. - حضرت دانیال

معادل ابجد

فرج الله

349

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری